وقتی برای بار اول از کرونا ترسیدم!
امروز که شروع به نوشتن این مطلب میکنم ۸ ماه از اولین مورد مثبت شناسایی شده کرونا در استان فارس میگذرد و به خاطر میآوردم این هشت ماه را به صورت شبانه روزی و در جبهههای مختلف به حالت آماده باش و جنگ و نگرانی گذراندهام.
روزهای اول همه مردم پایبند به قرنطینه بوده در خانه مانده بودند و دائما از این طرف و آن طرف از ما مطالبه ماسک و محلول ضد عفونی و... میشد و این پیگیری و توجه به اصول پیشگیرانه ما را دلگرم کرده بود.از آن سو خاطرم میآید همکارانی که با شور و انرژی لباسهای مخصوص مراقبت از این بیماران را میپوشیدند و دم بر نمیآوردند. درخواست های زیادی نیز از گروههای مختلف مردمی میرسید که قصد دارند برای تقدیر از مدافعان سلامت( لقبی که به تازگی به ما داده شده بود) کاری بکنند.
پرده دوم
پدربزرگ یکی از همکاران با حال عمومی بسیار بد توسط خانواده او به بیمارستان انتقال یافت، ساعاتی چند بر بالین او وقت گذراندم و در این مدت تنها چیزی که باعث میشد ناراحتی من چند برابر شود، اشکهای همکارم بود. تصور میکردم پیش خودش فکر میکند که کاش این بیماری نبود، کاش فرصتی بود کمی بیشتر پدر بزرگ عزیزم را در آغوش بکشم. چقدر دلتنگ آغوشی هستم که چند ماه هست با ترس و نگرانی و اشک از گرمایش محروم شدهام و حال این عزیز در بستر بیماری است و هرچه از آن میترسید بر سرم آمد.
پرده سوم
هنگام ارائه مراقبت به پدربزرگ همکارم، همزمان یک خانواده ۵ نفره به علت مسمومیت با گاز مونوکسید کربن به اورژانس انتقال یافتند، ۲ بیمار مشکوک به سکته مغزی، چند کودک با آسیبهای مختلف ناشی از سقوط یا سانحه تصادف، ۳ بیمار با درد قفسه سینه و مشکوک به سکته قلبی، خانم جوانی با درد شکم، خانم میانسالی با عفونت پوست ساعد که مفصل مچ را نیز درگیر کرده بود، آقای میانسالی با سابقه فشارخون که به علت سرگیجه به اورژانس آمده بود و... . اگر اشتباه نکنم در حدود دو ساعت، ۲۰ بیمار جدید را همراه با همکارانم ویزیت کرده بودیم.
پرده چهارم
در شلوغی اورژانس احساسات عجیبی داشتم، نگران بیمار بد حال اتاق احیا بودم، نگران مادر بارداری که چند ساعتی منتظر آماده شدن نتایج آزمایش و خبر سلامت جنینش بود، نگران آقای میانسالی که قبلا عمل قلب باز انجام داده بود و با درد قفسه سینه به بیمارستان آمده بود که خبر دادند به علت نیاز بیماران مبتلا به کووید، باید در اورژانس ظرفیت جدید برای بستری این بیماران آماده کنیم.
تیم مدیریتی و پرستاری پای کار آمدند و کمک دادند کار ترخیص بیماران واجد شرایط انجام شود تا ادامه خدمات را به صورت سرپایی دریافت کنند، چند بیمار به بخش منتقل شدند و چند بیمار از یک بخش به سایر قسمتهای اورژانس جابجا شدند تا زمان تعیین تکلیف بیماریشان فرا برسد.
پرده پنجم
حال یکی از اساتید بنام پزشکی شیراز در ICU کووید مساعد نیست، روزانه خبر مثبت شدن تست چند همکار میرسد. همکارانم نگران خود و خانواده شان هستند. نگران شلوغی در بخش و انتقال ویروس به بیماران دچار ضعف ایمنی و ضرورت ارائه خدمات به دردمندانی که از اقصی نقاط کشور به بیمارستان نمازی پناه آوردهاند. صبر در برابر بدخلقی برخی بیماران و همراهان هنگام شلوغی اورژانس نیز فشار مضاعفی است در برابر کادر بهداشت و درمان یا همان مدافعان سلامت که این روزها ایام سختی را قهرمانانه پشت سر میگذارند.
پرده آخر
راستش دیروز برای بار اول از کرونا ترسیدم! نه از خود این ویروس کوچک منحوس که از بی توجهیهایی که به آن میشود. از صورتهای بدون ماسک، از شلوغی بازار، از دورهمیها و مهمانیهای بی توجه به دستورات بهداشتی، از لذت جوییهای آنی و نبود عاقبت اندیشی که جوانان و میانسالان و سالمندانی را در اثر این ویروس به کام مرگ میکشاند.
شب که به خانه رسیدم خسته بودم، خیلی خسته و به این فکر میکردم شایسته ترین تقدیر از مدافعان سلامت؛ همکارانی که جان خود و خانواده شان را بر دست گرفتهاند و به جنگ این ویروس آمدهاند، چیست؟
هشت ماه گذشته را با همه شبها و روزهایش به سرعت در ذهن مرور میکنم و فکر میکنم به راستی که «پایبندی به رعایت نکات بهداشتی» و شکست این چرخه باطل انتقال ویروس، بهترین خسته نباشید و کمک و تقدیر است.
*دکتر سید روحالله حسینی، متخصص طب اورژانس و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز
دیدگاهتان را بنویسید