135720

سهم ما از معدن، سیاهی زغال است

دنیای معدن - ظاهرا همه چیز به وضعیت عادی خودش برگشته و معدنچی ها سر کار می روند و غروب خسته و خاک آلود به روستا برمی گردند. معدن «زمستان یورت» روستای سوسرای گلستان را می گویم که اردیبهشت ماه سال پیش منفجر شد و معدنچی هایش زیر خروارها خاک و زغال سنگ مدفون شدند.

آن هایی که برای کمک به دل تونل سرد و تاریک و بی انتها زدند هم زنده برنگشتند. درست یک سال گذشته و هنوز اهالی روستای سوسرا و حاجی آباد و نرگس چال و وطن و فارسیان و مهدی آباد و غزنوی عزادارن.
معدنچیان زمستان دل پردردی از اتفاقات گذشته دارند، وحشت دارند کلامی به زبان بیاورند. هراس دارند که از کار بیکار شوند.
می گویند در قلب بهشت کار می کنند با شرایط جهنمی! آن ها حقوق دی و بهمن و فروردین و عیدی شان را هنوز نگرفته اند.

به آنها گفته اند اگر بیشتر کار کنند و استخراج بیشتر شود، حقوقشان را خواهند گرفت وگرنه باید منتظر بمانند و عجله ای برای گرفتن حقوق نداشته باشند. کسی هم حق اعتراض ندارد وگرنه اخراج می شود!

برای رسیدن به معدن زمستان یورت باید از آزادشهر به «نوده» برویم و از آنجا هم در جاده ای باریک که هر دو طرفش را جنگل احاطه کرده، راهمان را ادامه بدهیم و ۵ کیلومتر بعد از پادگان ارتش برسیم به ورودی معدن.

ساعت از ۶ غروب گذشته و ۳ معدنچی کنار جاده منتظر ماشینی هستند که آنها را تا نزدیکی های روستایشان برسانند. دو نفرشان از فرط خستگی روی سبزه ها دراز کشیده اند و نفر سوم ایستاده تا ماشینی گیر بیاورد.

از آنها اجازه می گیریم برای عکاسی. نمی شود حدس زد لباس هایشان قبل از اینکه گرد سیاه زغال به خود بگیرد، چه رنگی بوده. یکی شان لباس سربازی ارتش به تن دارد و دو نفر دیگر لباسی شبیه به لباس کار.

عادت کرده اند به کلاه کارشان و حتی موقع دراز کشیدن روی چمن ها هم آنها را از روی سرشان برنمی دارند. صورت و دست هایشان از گرد زغال، سیاه است و فقط سفیدی چشم ها پیداست.

هنوز چندتایی بیشتر عکس نینداخته ایم که یکی شان می گوید: آقا برامون دردسر درست نکنی. فردا عکس مون رو می ذارید توی این سایت پایت ها، مسئول های معدن می بینند و اخراج مون می کنن.

معدنچی ای که کنار جاده ایستاده، شروع می کند به مسخره کردن: «چیزی از تو پیدا نیست. کی می خواد بفهمه این عکس کدوممون هست. الان با این وضعیت بری پیش فک و فامیلات می شناسنت؟ نه به خدا کسی نمی شناسه.» بعد هر سه می زنند زیر خنده.

از وضعیت معدن می پرسم که آیا نسبت به سال گذشته که حقوق درست و حسابی نمی دادند و بیمه ها را به جای حق بیمه معدنکار، خیاط و آرایشگر و کتابدار و آشپز رد می کردند، وضعیتشان بهتر شده؟ وضعیت ایمنی و تجهیزاتی که باید در اختیارشان قرار بگیرد، چطور؟

جواب نمی دهند. صم وبکم. می گویم یعنی همه چیز عالی است که جواب نمی دهید؟ یا اینکه می ترسید؟ اگر ترس دارید که اسم و فامیلتان را توی گزارش بنویسم خیالتان تخت باشد که هیچ نشانه ای از شما نمی آورم که فردا مورد بازخواست قرار نگیرید.

با این حرف، کم کم یخشان باز می شود. یکی شان که سن و سالش از بقیه بیشتر است و به گفته خودش نزدیک ۱۸ سالی می شود توی معدن کار می کند، شروع می کند به درددل کردن: «وضعیت اینجا فرقی نکرده. بعد از چندماه تعطیلی به خاطر انفجار، وقتی معدن خواست شروع به کار کنه، مجبور شدن که یک کم وضعیت رو سروسامون بدن.

خیلی از نیروهای قدیمی رو به خاطر اعتراضاتی که سال گذشته کرده بودن دیگه راه ندادن. حقوق عقب مونده کارگرها رو برای گرفتن مجوز مجدد بازگشایی معدن پرداخت کردن ولی توی این چند ماهه هنوز حقوق ها رو نصفه کاره می دن.

حقوق من ماهی یک میلیون و صد هزار تومنه که بعضی ماه ها ۷۰۰ - ۸۰۰ تومنش رو می دن. حقوق برج ۱۰ و ۱۱ و برج یک امسال و عیدی رو هم ندادن.

می گن پول نداریم. قولی دادن که حقوق های معوقه رو پرداخت کنن ولی با بدقولی هایی که از اینها سراغ داریم، به این زودی ها دستمون پول نمی دن. ما هم کارگریم و مجبوریم بگیم چشم، چون آگه اعتراض کنیم سریع اخراجمون می کنن.

گلایه های معدنچی ها از شرایط شان غم انگیز است. مثلا به گفته خودشان باید تجهیزاتی مثل کلاه و چراغ و چکمه و لباس و ماسک را خودشان با هزینه شخصی تهیه کنند و اگر معدن به آنها هر تجهیزاتی بدهد، از حقوقشان کم می کند.

یکی از معدنچی ها کف چکمه اش را نشان می دهد که پاره شده است: هر ۲ ماه چکمه و لباسمون از بین می ره. معدن هیچی به ما نمی ده و باید چکمه و دستکش و لباس رو خودمون بگیریم.

مگه چقدر حقوق می دن که این وسایل رو از جیب بخریم! بچه هایی که توی معدن های دیگه مثل معدن شاهرود کار می کنن، می گن اونجا حقوق ها سر وقته، بیمه درست و حسابی براشون رد می شه و سهمیه لباس و چکمه دارن.

کار نیست و مسئولان معدن از این قضیه سوءاستفاده می کنن و هر قانونی که دلشون بخواد برامون وضع می کنن. سؤال من آینه که مگه نگفتن پیمانکار معدن صددرصد مقصر شناخته شده، پس چرا هنوز سرکاره؟ چرا هنوزم که هنوزه داره به ما معدنچی ها که حقوق وزارت کاری باید بگیریم، زور می گه؟

از جاده پرشیب معدن صدای پایین آمدن مینی بوسی می آید که با دنده سنگین حرکت می کند. معدنچی ها از ما چند متری فاصله می گیرند. می ترسند کسی راپورتشان را بدهد که با خبرنگار صحبت کرده اند. مینی بوس قرمزرنگ وارد جاده اصلی می شود و آنها را هم سوار می کند.
هرچند دقیقه تعدادی از معدنچی ها با موتور و ماشین یا پای پیاده از معدن بیرون می زنند و می روند سمت روستاهایشان. دوربین عکاس نظر بعضی از معدنچی ها را به خود جلب می کند. آن هایی که دل پردردی دارند، جلو می آیند. مردانی با صورت های سیاهی که شب و روز در قلب معدن زمستان یورت کار می کنند.

یکی از معدنچی ها که اهل روستای وطن است و سال پیش هم ۵ نفر از هم روستایی هایش را از دست داده، شروع می کند به گلایه: گفتن وضعیت بعد از حادثه انفجار بهتر می شه. حقوق برج ۷ و ۸ و ۹ تقریبا سر وقت بود ولی از برج ۱۰ وضعیت دوباره خراب شد. ایمنی معدن هم که داغون داغونه.

اگر توی این معدن ۵۰ نفر دیگه هم بمیرن، باز همین آشه و همین کاسه. یک بازرس از اداره کار نمی آد به معدن سر بزنه. اگر بخوایم بریم اداره کار برای شکایت یا برای سابقه بریم سریع زنگ می زنن به اینجا و می گن فلانی اومده.
ما برده و غلامشون نیستیم که این طور برخورد می کنن. انسان هستیم و اهل همین منطقه. این ها دارن ما رو استثمار می کنن چون می دونن چاره ای جز کار کردن حتی با این حقوق چندرغاز توی معدن رو نداریم.

از او و همراهش می پرسم آیا شورای کار دارند که از حقوقشان دفاع کند؟ هم روستایی اش جواب می دهد: در قانون کار آمده هر کارگاهی که بیشتر از ۵۰ نفر کارگر داشته باشه باید شورای کار تشکیل بده ولی معدن این قانون رو اجرا نمی کنه و اجازه نمی ده شورای کار شکل بگیره. اگر شورای کار داشتیم، مطمئنا می تونست از حقمون در مقابل کارفرما دفاع کنه. به عنوان مثال هنوز طرح طبقه بندی مشاغل توی این معدن اجرا نمی شه.

معدنچی دیگری که به جمع مان اضافه می شود، از وضعیت کار در عمق معدن می گوید: حقوقی که ما می گیریم در مقابل کاری که انجام می دیم خیلی کمه. ما در تاریکی محض با چراغ قوه به عمق ۲ هزار متری می ریم و ساعت ها جایی که رطوبت زیادی داره و هوایی در جریان نیست، کار می کنیم.

اون هم نزدیک به ۸ ساعت. بیشتر بچه ها مشکل ریوی پیدا کردن. خیلی ها رو می دونم که از اسپری استفاده می کنن. ما جون و جوونی مون رو برای این کار گذاشتیم در مقابل یک میلیون که اون هم یک خط درمیون می گیریم. نمی دونیم بیمه هامون چی رد شده؛ معدنچی، خیاط، آرایشگر یا آشپز!؟
از همه اینها که بگذریم خانواده هامون راضی نیستن که توی معدن کار کنیم. می ترسن مثل ۴۳ نفری که سال پیش توی انفجار از دست رفتن، ما هم توی یک اتفاق بلایی سرمون بیاد. یک بار صبح زنگ می زنن، یک بار ظهر، یک بار هم عصر. خیلی نگرانمون هستن.

عمو رحیم اهل روستای نرگس چال است و چند سالی بیشتر نمانده به بازنشستگی اش. موقع حرف زدن سینه اش خرخر می کند. می گوید حقوقی که می گیرد، کفاف خرج زن و ۴ بچه اش را نمی دهد. دوتا از بچه هایش دانشجو هستند:

کسی که گذرش به این منطقه می افته، به خودش می گه به به چه منطقه سرسبز و خوش آب و هوایی! نمی دونن که زندگی مون با چه سختی و مشقتی می گذره. زمین و باغ و سرمایه ای هم نداریم که دلمون به اونها خوش باشه.

توی معدن هم که ارزشی برامون قائل نیستن. حرفشون آینه که فقط کار کنید. به فکر استخراج بیشتر هستن و اهمیتی به کارگر نمی دن. هنوز خیلی از مشکلاتمون توی معدن حل نشده. بعضی از بچه ها به خاطر خورده شدن حقشون مجبور شدن برن معدن شاهرود که چند ساعت با اینجا فاصله داره کار کنن.

یک هفته اونجا می مونن و یک هفته برای استراحت به خونه هاشون برمی گردن. اگر می تونستم من هم می رفتم ولی باید حواسم به پدر مریضم باشه. ما که جوونی مون توی این معدن از بین رفت، امیدوارم وضعیت زمستان یورت بهتر بشه و کسانی که تازه میان برای کار حداقل حقوق درست و حسابی بگیرن و بیمه معدن براشون رد بشه.

ساعت نزدیک ۸ شب است و معدنچیان شیفت شب از سراشیبی بالا می روند تا سوار مینی بوس شوند. آدم هایی که خطر ریزش تونل و زنده به گور شدن را به جان خریده اند. آن ها با کمترین دستمزد کار می کنند و بیمه درست و درمانی هم ندارند. همه اینها به کنار، معدنچیان زمستان یورت پس از حادثه سال گذشته دقیقا نمی دانند با خانواده های نگرانشان چه کنند.

دیدگاهتان را بنویسید