پورشه زردرنگی که پریوش سوار شده بود، متعلق به هوتن قلعه نوعی پسر امیر قلعه نوعی سرمربی تیم استقلال است؛ به هوتن فکر کنیم؛ او نه ورزشکار مطرحی است و نه هنر خاصی دارد، غیر از شهرت و پولداری پدر. یقینا به همین منوال ثروتش نسل به نسل بازتولید خواهد شد. او پورشه زرد رنگِ تکاش را به دوست خود میفروشد؛ به چه کسی؟ به محمدحسین ربانی، نوه آیتالله ربانیشیرازی از روحانیون مهم و تأثیرگذار دهه ٦٠. نیمههای شب که میشود، محمدحسین میخواهد پریوش را به خانهاش برساند؛ آنطورها که نامزد محمدحسین در صفحه اینستاگرام خود نوشته، پریوش از او میخواهد که اجازه رانندگی داشته باشد. «نمیدونم با نبودت چه جوری باید سر کنم. این پست رو میزارم خطاب به کسایی که حتى حرمت عزیزای از دست رفته رو ندارن، حرمت من نه، مادر و پدری که دارن از دوری پاره تنشون عذاب میکشن، اینکه دنبال موضویی واسه شایعهسازی و سرگرمیاند. تمام دوستا و آشناها میدونن که منو محمدحسین نامزد بودیم، ما با هم بزرگ شدیم، عکسامون همیشه کنارهم بوده، همونجور که میبینین، محمدحسین فقط داشته پری رو میرسونده، پری دوست دخترِ دوستِ محمد بوده که به اصرارِ پری اون میشینه پشت فرمون.
ما همه داغداریم، اگه همدردی اینقدر سخته، با شایعهسازی نیازى به پاشیدن نمک رو زخم ما نیست.»
پریوش در شبکه اجتماعی اینستاگرام - به سبک اکثر دخترهایی که حساب ویژهای روی ظاهر خود باز کردهاند - دو صفحه دارد؛ یکی از آنها مدعی خصوصی بودن است و دیگری به صورت پابلیک تنظیم شده. صفحه خصوصی پریوش ٨٣ دنبالکننده و ٣٣٥ عکس دارد؛ صفحه عمومی او هم ٥٠هزار دنبالکننده با ٤٤ عکس و ٥ ویدیو. نکته جالب آنجاست که لحظهبهلحظه به عدد ٥٠ هزار اضافه میشود، در صورتی که دیگر عدد ٤٤ و عدد ٥ نمیتواند تغییری داشته باشد. سه ویدیو از ٥ ویدیویی که پریوش در صفحه خود به اشتراک گذاشته، مربوط به رانندگی او میشود؛ یکی از فیلمها پریوش را درحال فیلمبرداری داخل ماشین از نم نم باران نشان میدهد و دیگری درحال همخوانی با یک آهنگ و ویدیوی سوم هم به وضع کشیدن قلیان درحال رانندگی مربوط میشود.
پریوش که در یک موزیکویدیو بهعنوان مدل نقش ایفا کرده، دوستان زیادی در شبکههای مجازی دارد که همگی عکس صفحههای خود را به احترام او سیاه انتخاب کردهاند؛ حتی بعضی از نهایت دلگرفتگی دست از فعالیت در شبکههای اجتماعی کشیدهاند؛ بعضی هم به صفحه وایبر او وارد شده و برایش پیغام میگذارند و از او میخواهند که پاسخ بدهد؛ برخی دیگر هم از آخرین زمان آنلاین شدنش عکس میگیرند و ناراحتی خود را ابراز میکنند. البته در مقابل هم عده زیادی از مردم با کامنتهایی که برخاسته از خشم طبقاتی است، او و سبک زندگیاش را نکوهش میکنند. این دومینبار در ماههای اخیر است که گروه کثیری از مردم نسبت به سبک زندگی سرمایهدارانه واکنش نشان میدهند. مورد قبلی به صفحهای به نام «بچه پولدارهای تهران» در اینستاگرام برمیگردد و حالا کامنت دانی صفحه پریوش در اینستاگرام. نهتنها «داریوش»، متخصص پدیده دور دور، بلکه تمام دوردوربازهای سعادتآباد و اندرزگو و ایران زمین و جردن او را میشناسند و میگویند که در جنتآباد غرب تهران زندگی میکرده و وضع مادی خوبی نداشته و میخواسته از این طریق به آرزویش (زندگی در مناطق شمالی شهر) برسد.
٩ شب؛ سعادتآباد
داریوش، ٣٠سال دارد؛ با پورشه سفیدش از قدیمیهای دور دور به حساب میآید. او ١٢سال است که دور دور میکند. پسرعموهایش در سال ٧٩ با پراید کرهای که داشتند دور دور میکردهاند و خودش از سال ٨٢ این حرکت را شروع کرده. داریوش دور دور را یک سرگرمی و تفریح میداند، سرگرمیای که میتواند آخر هفتههای بچههای شمال شهر را به خوبی پر کند. دور دور از سال ٨٠ نمود خاصی در پایتخت و بهویژه مناطق شمالی آن پیدا میکند. حرفهایهای این حرکت که در سطح بالاتری از رفاه زندگی میکردند، در خیابان جردن حاضر شده و دور دور بازهای سطح پایینتر در خیابان ایرانزمین جمع میشدند. کمکم دور دور به خیابان فرشته کشیده میشود و حالا با حضور دستگاههای نطارتی در این مناطق به سعادتآباد و بلوار اندرزگو رسیده است، آن هم با گشتهای بسیار نامحسوس و ایستهای متعددِ بازرسی. سعادتآباد یکی از مکانهای مناسب برای دور دور بازهای حرفهای به حساب میآید؛ این منطقه پر است از ماشینهای شاسی بلند؛ آنقدر که این محله توانسته ایران را به صدر کشورهایی برساند که به شدت متقاضی ماشینهای شاسی بلند (SUV) هستند.
چرخ زدنِ داریوش و پدرام در شبِ پنجشنبه آغاز میشود. صدای موزیک نه فقط از ماشین داریوش، بلکه از تمامی ماشینهای حاضر در خیابان بلند شده و هرکدام با فاصله و سرعت بسیار کم از همدیگر حرکت میکنند. آنها به جای نگاه کردن به جلو، چشمهایشان دنبال ماشینهای یکدیگر و سرنشینان آنها است. داریوش و پدرام آنقدر در این خیابانها دور دور کردهاند که حالا با بسیاری از سرنشینان خودروهای حاضر در خیابان دوست هستند و سلام و احوالپرسی میکنند. صدای موزیک کم و زیاد میشود؛ داریوش و پدرام یکی از دخترهای سوار بر ماشین شاسی بلند را دنبال میکنند؛ داریوش میگوید: «سفره پوشیده، بریم کنارش ببینیم چی کارس.» در حوالی خیابان همه چیز پیدا میشود، همه چیز برای داشتن یک تفریح حسابی آماده است؛ اما حرکت آرام و موازی ماشینها آنقدر ترافیک ایجاد کرده که داریوش از آنها که به یکباره ثروت هنگفتی را کسب کردهاند و نامشان را «آقازادهها» گذاشته، شکایت میکند.
تازهبهدوران رسیدهها
داریوش که حتی ژشت پشت ماشین نشستن و فرمان به دست گرفتنش نشان میدهد که سالها دور دور کردن او را خسته کرده، میگوید: «واقعیتش دور دور حالا دیگه مال تازه به دورون رسیدههاس، همونا که بعد از سال ٩٠ و بحران اقتصادی یه شبه از نارمک رسیدن به ولنجک.» داریوش که میپذیرد با این حرف خودش را هم زیر سوال برده، صحبتهایش را ادامه میدهد: «اصلا میشه از استایل آدما فهمید که تازه به دورون رسیده ان. اونا معمولا بنزهای سفیدی دارن و تجربه ثابت کرده که اکثرا بازاری هستن. ما اونا رو خیلی خوب تشخیص میدیم.» داریوش فورا با دست یکی از سرنشینان خودروی آبی رنگی را نشان میدهد و میگوید: «همینو ببین، از کلاه دفرمه و رنگ ماشینش میشه متوجه شد. اونا چیزی واسه ارایه کردن ندارن و فقط با ماشین خودشونو نشون میدن. همینطوریه که با سرعت بیشتر از ٢٠٠کیلومتر میرونن و خودشونو به در و دیوار میزننو و کشته میشن.» او که حواسش به سرنشینان تمام خودروهای اطرافش هست، صدای موزیک را کمتر میکند و ادامه میدهد: «تازه به دورون رسیدهها توی محلِ دور دور حاضر میشن و ماشین شونو بغل خیابون پارک میکنن و شروع میکنن به رخ گرفتن، مثه همین پسری که نشسته
روی کاپراش.» داریوش معتقد است کسی که دور دور میکند، کلا آدم تازه به دوران رسیدهای است، اما این حرکت به یک اعتیاد آخر هفتهای تبدیل شده و حذف آن سخت است. پدرام هم دنبال حرفهای داریوش را میگیرد و میگوید: «تا سال ٨٩، ٩٠ میشد آدم خوب توی دور دور پیدا کرد؛ اما بعد از سال ٩٠ که فقرا فقیرتر و پولدارها پولدارتر شدن، آدمایی رشد کردن که ماشینای مدل بالایی خریدن، در صورتی که هیچی نداشتن، هیچی.» او فرق خودش با تازه به دوران رسیدهها را در اینجا میداند که آنها تمام فکر و ذکرشان این است که پز بدهند و بگویند ما هستیم، درصورتی که او و دوستانش به جنبه تفریحی قضیه هم نگاه میکنند. پدرام در یکی از دور دورها با دختری دوست میشود که تنها زندگی میکرده؛ وقتی که فردای شبِ دور دور از او میخواهد که به خانهاش برود، میگوید: «سر راه یه فرش ١٢متری هم بخر و بیار، من تنها زندگی میکنم و وسایل خونم از همین راه تهیه میشه.» پدرام معتقد است بعضیها آنقدر راحت پول در میآورند که به راحتی هم خرج میکنند و آن را از دست میدهند و عدهای را هم پر رو میکنند. او این کار را در حالت فعلی مخصوص آقازادههایی میداند که با ماشین خود
میخواهند مخ تعداد بیشتری از آدمها را بزنند. پدرام افرادی را سراغ دارد که با گذر موقت برای ایامی مثل عید ماشین وارد میکنند و بعد از تعطیلات آنها را از قشم بر میگردانند یا بعضی هم در پارکینگ خانهها خاک میخورند تا دوباره عید بیاید و شروع کنند به دور درو کردن.
دور دورِ باکیفیت
دور دور بازهای حرفهای اعتقاد دارند که بهترین حالت برای دور دور این است که ایکانتکت (ارتباط دیداری) داشته باشید و در یک خیابان دوطرفه چشم در چشم شوید. شلوغترین روزهای دور دور هم شبهای آخر هفته است؛ البته کارکشتههایی مثل داریوش و پدرام روزهایی مثل یکشنبه و چهارشنبه را انتخاب میکنند؛ چراکه دیگر از شلوغی جمعه و حضور تازه به دوران رسیدهها خبری نیست و با دوستهای فابریک خود مواجه میشوند. ظهرهای جمعه خیابان ایران زمین از معروفترین دور دورهای تهران است؛ حوالی ساعت ٣ و ٤ همه آنجا جمع میشوند و تا ٧ و ٨ دور میزنند و بعدش هم به خانه میروند و داستان ادامه پیدا میکند. جمعهها ساعت ٣ تا ٨ مردهترین زمان روز تعطیل به حساب میآید، اما در پاتوقهای دور دور غلغله است؛ اندرزگو، ایرانزمین، سعادتآباد. داریوش میگوید این میعادگاههای مشخص برای دور دور، باعث شده که مردم برای ابراز خوشحالیِ دستهجمعی از یک اتفاق مثل پیروزی تیمملی فوتبال در این مکانها جمع شوند.
پلنگها و خیابانها
چرخ زدن در سعادتآباد ادامه دارد، همینطور صدای موزیکِ پورشه داریوش و سیگار پدرام. یک ٢٠٦ سفیدرنگ با موزیک خارجیای که صدای آن را به بینهایت رسانده درحال حرکت است؛ نگاه سرنشینانش مشخص میکند که برای دور دور حاضر شدهاند. آنها نه از چشم داریوش و نه از دید پدرام نمیتوانند دور بمانند. پدرام میگوید: «چه پلنگهایی، خودشونو خفه کردن.» آنها به دخترهایی که خیلی آرایش میکنند «پلنگ» میگویند. پلنگها مشغول کشیدن سیگار در ماشین هستند. جور کردن پلنگها برای داریوش و پدرام و البته پورشه سفیدرنگی که همراه آنهاست خیلی راحت است؛ با یک تیکه و دلقک بازی کوچک و یا یک چشم در چشم شدن و حرکت کردنِ موازی ماشین جذب میشوند؛ مخصوصا آنکه داریوش میگوید فردا جمعه است و خیلی از اینها دنبال جایی برای گذراندن فردای تعطیلشان هستند. کنار پلنگ دیگری میآییم؛ او فورا تقاضای سیگار و سیدی میکند و با «نه» شنیدن از داریوش گازش را به نشانه اعتراض میگیرد و رد میشود تا از لکسوس مشکیرنگی که جلوتر دارد میراند لوازم مورد نیازِ امشبش را تهیه کند. داریوش از قدیمیهای «دور دور» است و به این راحتیها به کسی باج نمیدهد. «من توی سابقه ١٢ساله
دور دور کردن، دخترایی رو دیدم که با چشم گریون چرخ میزدن، وقتی که سراغشون میرفتم از خیانت دوست پسرشون میگفتن؛ معمولا راحتتر میشه مخ اینا رو زد، هرچند که گشتهای نامحسوس کارو مقداری سخت کردن.»
دیدگاهتان را بنویسید